پيش سوداييان تخت جلال

شاعر : جامي

نيست جز تاج جود، راس‌المالپيش سوداييان تخت جلال
کي ز سوداي خويش سود کنند؟گر نه سرمايه تاج جود کنند
عادت برق چيست؟ رخشيدن!معني جود جيست؟ بخشيدن!
جود و احسان، جهان جان روشن!برق رخشان، کند جهان روشن
پرتو جود، تا بود عالم!پرتو برق هست تا يک دم
وز جوانمرد جز فسانه نماند،گرچه يک مرد در زمانه نماند،
ما و افسانه‌ي جوانمردان!تا بود دور گنبد گردان،
ماند نامش کتابه‌ي افلاکرفت حاتم ازين نشيمن خاک
به نکويي و نام نيک گذار!هر چه داري ببخش و، نام برآر
نام نيکو بود حيات دومزآنکه زير زمردين طارم
وآنچه ني، حظ ديگران باشدهر چه دادي، نصيب آن باشد
مال خود بهر ديگران چه نهي؟بهره‌ي خود به ديگران چه دهي؟